عاشق

سلام به دوستاي خوبم روز ولنتاين رو به همه ي شما تبريك ميگم راستي دوستاي گلم لطفا در نظرسنجي كه در مورد كدوم فيلم رو بيشتر دوست داريد هم شركت كنيد و نظر هم يادتون نره به اميد ديدار باي.

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:30 PMتوسط mitra | |

می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم

زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم،تو نیز به من آموختی که چگونه دوستت بدارم اما به من نیاموختی چگونه !؟

در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد... در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد [-o<

من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی

اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت4:9 PMتوسط mitra | |

کارت پستال های عاشقانه + شعر فارسی

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند

دلیل آفرینش انسان عشق بود وخدا انسان را عشق افرید چون عشق بود و در قلب انسان عشق را نهاد تا عشق شود پس باید قدر ایننعمت الهی (قدرت عشق) را دانست

گویند لحظه ایست روییدن عشق آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد

خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان باید از جان گذرد هر که شود همدمشان روزی که سرشتند ز گٍل پیکرشان سنگی اندر گٍلشان بود و همان شد دلشان

فریاد من از داغ توست ...... بیهوده خاموشم مکن ...... حالا که یادت میکنم ...... دیگر فراموشم مکن ...... همرنگ دریا کن مرا ...... یکبار معنا کن مرا
دوست دارم تو سیب باشی و من چاقو پوستتو بکنم می دونی چرا؟؟؟ چون چاقو بخواد پوست سیب رو بکنه باید همش دورش بگرده

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:51 PMتوسط mitra | |

می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم

دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت
ُ
شنیدم که شمشیر یکی را دوتا می کند بنازم به شمشیرعشق که دوتا رایکی می کند .

آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس میکنی؛ به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:48 PMتوسط mitra | |

اگر بدانم که خواب تو را بیشتر خواهم دید برای همیشه دیدن تو هرگز بیدار نمی شوم
اگر بدانم که مردگان تو را بیشتر خواهند دید برای همیشه دیدن تو قید زنده بودن راخواهم زد
عشق بها دارد ... من و تو بودیم و یک دریا عشق ، حالا من هستم یک دنیا اشک ... آری ... عشق بها دارد !!!

آره زندگیم همینه !دیگه چاره ای ندارم !صبح تا شب این شده کارم یا تو باشی و بخندم یا نباشی و ببارم

چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:21 PMتوسط mitra | |

خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد

در اندرون همه ما خزانه‌ای بیکران از عشق و شادمانی و نعمت هست که می‌تواند آنچه را که در آرزوی آنیم، برایمان فراهم کند
دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن است

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:17 PMتوسط mitra | |

ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
به دریا شکوه بردم از شب دشت، وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت، به هر موجی که می گفتم غم خویش؛ سری میزد به سنگ و باز می گشت .!

.پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست.

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:6 PMتوسط mitra | |

دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!

یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلب! یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگی

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری.

+نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:0 PMتوسط mitra | |

 

 

بقيش رو در ادامه ببينيد نظر هم يادتون نرهراستي دوستاي عزيزم تو نظرسنجي كه در مورد كدوم فيلم رو بيشتر دوست داريد هم شركت كنيد


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت4:49 PMتوسط mitra | |

سکوت کن ٫ و به هیچ چیز میندیش...

که در قلمرو دوست داشتن

اندیشه ای را مجال تاختن نیست...

و عشق...

تفسیر آن لحظه ایست

که از سکوت لبریز است

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت4:23 PMتوسط mitra | |

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بشینی؟ محال بود
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود
چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چه قدر کوچه ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود
سیب درخت بی ثمر آرزوی من
یک عمر مانده بود ولی کال کال بود
گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب
حالا شکست وای صدای وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خیال تو بودم حلال بود

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت4:20 PMتوسط mitra | |

 
 
باز هم آمدی تو بر سر راهم

ای عشق می کنی دوباره گمراهم
 
در راه،من جوانی را به سر کردم

تنها از دیار خود سفر کردم

دیریست قلب من از عاشقی سیر است

خسته از صدای زنجیر است
 
دریا اولین عشق مرا بردی

دنیا دم به دم مرا تو آزردی

دنیا، سرنوشتم را به یاد آور

دریا، سرگذشتم را مکن باور

من غریبی قصه پردازم

چون غریبی غرق در رازم

گم شدم در غربت دریا

بی نشان و بی هم آوازم

می روم شبها به ساحلها

تا بیابم خلوت دل را

روی موج خسته دریا

می نویسم اوج غمها را

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت4:1 PMتوسط mitra | |

ای فلانی!

زندگی شاید همین باشد.

یک فریب ساده و کوچک...

آن هم

از دست عزیزی که تو

دنیا را جز برای او

و جز با او

نمی خواهی...

 

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:57 PMتوسط mitra | |

کوه به کوه ٫ آدم به آدم

این روزها

کسی به کسی نمی رسد

کمی چای که می نوشی

فکر می کنی

دنیا چقدر کوچک می شود

اندازه ی همین کف دست

یا این رگ کوچک

که دارد هی بالا و پایین می پرد

نگاهش که می کنی

سرت گیج می رود

میان این خطوط سر در گم

گم می شوی

خط اول را دیده ندیده

خط بعدی شروع می شود

خط بعدی

خط بعدی

خط

...

خط روی خط می افتد

الو .......... الو

صدا به صدا نمی رسد

- آدم به آدم

......

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:54 PMتوسط mitra | |

با من بمان اي همصدا ، تا آخره اسم سفر

از جاده هاي پر خطر ، اين خسته را با خود ببر

با من بخوان اي همنوا ، شعر سپيد عاشقي

اين واژه را با هر زبان ، تنها توئي که لايقي

من صد بيابان عاشقم ، درياي عشقم را ببين

از آسمان قلب من ، گلهاي حسرت را بچين

در کوچه هاي عاشقي ، من عابري دلخسته ام

از من گذشتم با دلم ، چون بر دلت دل بسته ام

در فصل سرد عاشقي ، من گرم پندار توام

در وصف عشقت مانده ام ، حالا پي شعري نوام

در شهر بي سامان شب، با ياد تو من شاعرم

از قصه هاي شهر شب ، تنها توئي در خاطرم ....

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:23 PMتوسط mitra | |

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

 فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:13 PMتوسط mitra | |

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:11 PMتوسط mitra | |

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

 

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت3:8 PMتوسط mitra | |

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:57 PMتوسط mitra | |

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

ه.ا.سایه

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:54 PMتوسط mitra | |

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:52 PMتوسط mitra | |

اخم می کنم

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند !!

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:48 PMتوسط mitra | |

رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌  

آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌

افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:

ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،

امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار

آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟

امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌

سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌

کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌

با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌

چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار

همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:42 PMتوسط mitra | |

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

 آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

 عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

 خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

 ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

 من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

 با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

 بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

 خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:31 PMتوسط mitra | |

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:31 PMتوسط mitra | |


 

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:27 PMتوسط mitra | |

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست

غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست

در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست

می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست

شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت2:22 PMتوسط mitra | |